جدول جو
جدول جو

معنی یخ خام - جستجوی لغت در جدول جو

یخ خام
مرتعی در روستای بالاچلی کتول
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاخام
تصویر خاخام
عنوان علما و پیشوایان مذهبی یهود، ربانی، ربن
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
نوعی خرما در جیرفت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نقرۀ غیر مسکوک:
دیوانه شدی که می ندانی
از نقره و سیم خام زیبق.
ناصرخسرو.
تدبیر فلک داشتن شاه شمس ملک
چون زر پخته از دل چون سیم خام توست.
سوزنی.
رجوع به سیم شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از دهستان منگرۀ بخش اندیمشک شهرستان دزفول است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کارواندر بخش خاش شهرستان زاهدان، واقع در 65هزارگزی جنوب باختری خاش و 15هزارگزی شمال شوسۀ خاش به ایرانشهر، محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 150 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصولات عمده آن غلات و ذرت و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
ناپخته. نیم پخته. نیم پز. که نه خام است و نه هنوز پخته است:
ترک جوشی کرده ام من نیم خام
از حکیم غزنوی بشنو تمام.
مولوی.
تا ندرد پردۀ غفلت تمام
تا نماند دیگ حکمت نیم خام.
مولوی.
بخوان هرچه خوانی ولیکن تمام
که ناپخته نیکوتر از نیم خام.
امیرخسرو.
، نارس. نیم رس. میوه ای که هنوز کاملاً نرسیده باشد: محرور را از سیب مضرت نباشد خاصه اگر نیم خام بخورد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آنچه نیم خام باشد (خربزه غلیظ باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، عمل نیامده:
شه آن چرم ناپختۀ نیم خام
بدرّد بخاید به حرصی تمام.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ / مِ زَ)
آن که یخ تهیه کند
لغت نامه دهخدا
حاخام، ربانی، پیشوای مذهبی یهود، ملا، رئیس جامعۀ مذهبی یهود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ابن حارث. از صحابیان بوده است. (یادداشت بخط مؤلف). صحابی در اصطلاح علم حدیث به مسلمانی اطلاق می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و تا پایان عمر بر آن ایمان باقی مانده است. صحابه در انتقال روایات نبوی، فتوحات اسلامی و تثبیت آموزه های دینی نقش بنیادین داشته اند. آنان از نزدیک ترین یاران پیامبر به شمار می آیند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از یخ ساز
تصویر یخ ساز
آنکه یخ سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاخام
تصویر خاخام
عنوان علمای مذهبی یهود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت خام
تصویر تخت خام
چرم دباغی شده، جاهل، نادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یخ دان
تصویر یخ دان
ظرفی که یخ در آن نهند، ظرفی صندوق مانند که در سفر خوراکی ها را در آن نهند، هرچیز از مال و اسباب که ذخیره گذارند تا وقت حاجت به کار آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاخام
تصویر خاخام
عنوان پیشوایان دینی یهود، ربانی
فرهنگ فارسی معین
ملا، روحانی، ربانی، (درمذهب یهود)
متضاد: کشیش، اسقف، پیشوای مذهبی مسیحی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گودال بزرگی که در آن برف و یخ را کوبیده و نگهداری کنند و در
فرهنگ گویش مازندرانی
مقیاس سطحزمینی باریک با عرضی که گاو شخمی با خیش بتواند در
فرهنگ گویش مازندرانی
آب یخ
فرهنگ گویش مازندرانی